-
من پیامبرِ مردمی هستم که بتپرست (افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:02
من پیامبرِ مردمی هستم که بتپرست خواهند شد تمامِ تو یک روز در ازدحام بر قلبِ من نازل شد پس از آن به غارِ تنهاییِ خود رفتم و با تبرِ بتِ بزرگ بازگشتم کسانی که با رسالتِ من به تو ایمان میآورند دشمنم میشوند از نیلِ سینه ات عبور میکنم و آنسوی اعجاز با دستِ نجاتیافتگان پیشِ چشمِ پدرم به صلیب کشیده خواهم شد با پیراهنی...
-
گیاه از اوّل گیاه شد(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 18:18
گیاه از اوّل گیاه شد حیوان از اوّل حیوان شد آدم آخر هم آدم نشد ... افشین یداللهی
-
عده ای زیر آوار آتش می مانند(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 18:12
عده ای زیر آوار آتش می مانند عده ای زیر آوار برف عده ای روی بی آبی خانه دارند عده ای روی آب اینجا کشوریست که در آن می شود به راحتی هر چهار فصل را تجربه کرد افشین یداللهی
-
آمد و گفت: روح بادم و رفت(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 18:09
آمد و گفت: روح بادم و رفت عطر او ماند روی یادم و رفت خود نفهمید در چه حالی بود گریه می کرد و گفت شادم و رفت تکه های دلی که عاریه بود شعر کردم، به عشق دادم و رفت قبله ام را که چشم او کردم چشمکی زد به اعتقادم و رفت باز حوا گذاشت سیبش را روی بار گناه آدم و رفت کم نیاورده بودم اما گفت : از سر تو کمی زیادم و رفت افشین...
-
و من در چشم او(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:59
و من در چشم او زیباترین مرد جهان را دیدم و این معجزه ی نگاه او بود نه زیبایی من افشین یداللهی
-
همیشه بهار یعنی(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:53
همیشه بهار یعنی همیشه سبز یعنی چشم تو ... افشین یداللهی
-
فرصت کم بود و سردرگمیهای تو زیاد(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:52
فرصت کم بود و سردرگمیهای تو زیاد در این مدتِ کم از دستِ هیچ علمی برای تو کاری برنمیآمد فقط بوسه میتوانست در یک لحظه تکلیفِ تو را معلوم کند و...! افشین یداللهی
-
سیاه یعنی تاریکی گیسوی تو(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:50
سیاه یعنی تاریکی گیسوی تو سیاه یعنی روشنی چشم تو سیاه یعنی روزگار تاریک و روشن من مثل اشک تو که گونه ات را با سرمه ی چشمت نقاشی می کند مثل حس ما به هم وقت فاصله ی ما از هم سیاه یعنی شعر سپید من در جواب غزل خداحافظی تو سیاه یعنی رو سفیدی من بعد از عشق تو سیاه یعنی ... افشین یداللهی
-
رازی که میانِ ماست شعرهاییست(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:48
رازی که میانِ ماست شعرهاییست که هیچگاه به ذهنمان خطور نکرد اما سرودیمشان کودکیست که نطفهاش بسته نشد اما به دنیا آمد حرفهاییست که همه از ما میدانند جز من و تو رازی که میانِ ماست قلبیست که از ابتدای عشق ایستاده تپید ... افشین یداللهی
-
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:46
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم حرفای نگفتنی رو می شه دید می شه تو سکوت بین ما دو تا خیلی از ندیدنی ها رو شنید افشین یداللهی
-
قلبم از اعتنای کمت سکته می کند(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:44
قلبم از اعتنای کمت سکته می کند حتی غزل به یادِ غَمَت سکته می کند یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده ابلیس از این همه کَرَمت سکته میکند افشین یداللهی
-
خواستند از عشق آغوش و بوسه (افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:41
خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند عشق از آغوش و بوسه حذف شد ... افشین یداللهی
-
ما، نسل ِ بوسه های ممنوع بودیم(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:32
ما، نسل ِ بوسه های ممنوع بودیم عشق را میانِ لبهای هم، پنهان کردیم تا نمیرد بعد از ما، شما، نسل ِ آزادیِ بوسه در خیابان خواهید بود عشق را با لبهایتان فریاد بزنید تا زندگی کند افشین یداللهی
-
من به دنیا آمده ام تا عاشق شوم (افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:30
من به دنیا آمده ام تا عاشق شوم و لحظه های عشق را از آغاز تا پایان برای معشوقم و بعد از او برای شما به شعر بگویم به دنیا آمده ام تا هر یک از عشقهای بی سرانجامم تکه ای از قلبم را جدا کند و در شعر به معشوقم و بعد از او به شما هدیه کند آمده ام که تا آخرین تکه ی قلبم شعر بگویم من کلافگی ِ تنهایی را با آرامشی بیهوده در کنار...
-
برای من که مطرودم، حنای عشق،(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 17:27
برای من که مطرودم، حنای عشق، بی رنگ است که حتی وسعتِ دوزخ، برای جُرم ِ من تَنگ است افشین یداللهی
-
همه دنیا بخواد و تو بگی نه(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 14:01
همه دنیا بخواد و تو بگی نه ، نخواد و تو بگی آره ، تمومه همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو ،محتاجی حرومه تو همیشه هستی اما ، این منم که از تو دورم من که بی خورشید چشمات ، مثل ماه ِ سوت و کورم نمیخوام وقتی تو هستی ، آدم ِ آدمکا شم چرا عادتم تو باشی ، میخوام عاشق تو باشم تازه فهمیدم به جز تو ، حرف ِ هیچ کی خوندنی...
-
پیراهنی که بویش در چشم(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 13:46
پیراهنی که بویش در چشم ِ شهر پیچید بگذار پاره باشد، من، با تو بیگناهم افشین یداللهی
-
من را مشایعت کن، با بوسه، تا جهنّم(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 13:37
من را مشایعت کن، با بوسه، تا جهنّم آنسویِ رستگاری، تو آتشی و من هم اسطوره ی غریزه ! ای نفس ِ لااُبالی ! تهمینه باش یک شب، در انزوای رستم افشین یداللهی
-
با اشک شُستم آنچه به خونم نوشته ام(افشین یداللهی)
سهشنبه 27 تیر 1396 13:35
با اشک شُستم آنچه به خونم نوشته ام برگشته ام از آنچه درونم نوشته ام تنها به این خوشم که تو باور نمی کنی... با عقل اگر خلافِ جنونم نوشته ام افشین یداللهی
-
این حرفهای جدید را کنار بگذار(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 23:44
این حرفهای جدید را کنار بگذار می خواهم مثل ِ آدمهای قدیمی ، با تو حرف بزنم مثل ِ آدمهای قدیمی ، عاشقت باشم می خواهم خودم باشم خودِ قدیمیم... ما قدیمیها بهتر عاشق می شویم بیشتر عاشق می مانیم کمتر دنبال ِ کلمات می گردیم افشین یداللهی
-
عاشق که می شوی ، دو جهان ، (افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 23:42
عاشق که می شوی ، دو جهان ، عشق می کنند شیطان ، خدا ، زمین و زمان ، عشق می کنند افشین یداللهی
-
اینهمه داستانِ یوسف را خواندند(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 23:26
اینهمه داستانِ یوسف را خواندند اینهمه سوره اش را تفسیر کردند امّا برای هیچکس مهم نبود که این ماجرا یک متهم ِ بی گناهِ دیگر هم داشت: "گرگ" افشین یداللهی
-
باید شکست می خوردم( افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 23:24
باید شکست می خوردم باید همه چیز را از دست می دادم تا فتح ِ ناگهانی ِ تو ، با دستهای خالی بزرگترین پیروزیِ من تا امروز فردا را برایم ناشناخته تر کند افشین یداللهی
-
بوسیدمت که ببینم چه می شود؟( افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:47
بوسیدمت که ببینم چه می شود؟ با بوسه های تو دینم چه می شود؟ بوسیدمت که ببینم زمان عشق؟ تکلیف شک و یقینم چه می شود؟ ** این پل که بین مجاز و حقیقت است در آسمان و زمینم چه می شود؟ با دست عقل که چیزی نمی شود پای دلم بشینم چه می شود؟ افشین یداللهی
-
کسی که من منتظرش هستم(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:36
کسی که من منتظرش هستم همین جمعه می آید به خاطر من * کسی که شما منتظرش هستید کدام جمعه ؟ کدام روز ِ هفته می آید ؟ چقدر مطمئن هستید که خواهد آمد به خاطر شما ؟ افشین یداللهی
-
دستم به تو نمی رسید(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:32
دستم به تو نمی رسید با پنجره ، چشم گذاشتم برای دیوارهای بی چشم انداز ِ میانمان پیش ِ چشم دیوارها به تو نزدیک شدم دستت به من رسید پنجره را برداشتی چشم دیوار را بستی دیگر دستِ کسی به ما نمی رسد افشین یداللهی
-
نه…. این قرارمون نبود تو بی خبر بری(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:20
باور نمی کنم ** نه…. این قرارمون نبود تو بی خبر بری من خسته شم که تو.. بی همسفر بری نه… این قرارمون نبود من رنگِ شب بشم تو سر سپرده شی من جون به لب بشم….. باور نمی کنم این تو خودِ تویی این تو که از خودش بی خود شده تویی.. باور نمی کنم عشق ِ منی هنوز گاهی به قلبِ من … سر می زنی هنوز وقتی زندونی تو هوس مثل پروازی تو قفس...
-
هر که باشی ، خونِ ناحق ، بر زمینت می زند(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:14
هر که باشی ، خونِ ناحق ، بر زمینت می زند آسمان ، یک روز ، با حق بر زمینت می زند بار ِ خون را ، اشکِ تسلیمت ، سبک تر می کند یا به حق برخیز یا حق ، بر زمینت می زند افشین یداللهی
-
از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 19:06
از کفر من تا دین تو از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست دلخوش به فانوسم نکن، اینجا مگر خورشید نیست با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود با عشق آنسوی خطر جائی برای ترس نیست در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست...
-
دلم که می گیرد گریه ام می کند(افشین یداللهی)
دوشنبه 26 تیر 1396 18:41
دلم که می گیرد گریه ام می کند دلش که باز می شود می خندمش چشمهایم را می بندم خوابش می برد چشمهایش را باز می کند بیدار می شوم می بینمش و نیست نیستم و می بیندم تنها چیزی که میان ما نیست و میان ما هست فاصله است افشین یداللهی