اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

سوزاندیَم که دلم خام تر شود(افشین یداللهی)

 

سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی غزلم رام تر شود

آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود

جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود

آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود

چیزی نگفتی و گفتی نگویم ُ
رفتی که قصه پرابهام تر شود

آنقدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک سرانجام تر شود

امشب کنار غزلهایم بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود


افشین یداللهی

تازگیها بوسه ات ، طعم ِ سیاست میدهد(افشین یداللهی)



تازگیها بوسه ات ، طعم ِ سیاست میدهد

تلخ و شیرین است ، هشدار ِ خیانت می دهد

حالِ آغوش ِ تو ، مانندِ گذشته ، خوب نیست
عطر ِ تو ، بوی خیانت در امانت می دهد


افشین یداللهی

دیر یا زود همه چیز(افشین یداللهی)

دیر یا زود
همه چیز
وارونه خواهد شد
تا
به جای اصلیش
باز گردد

 


افشین یداللهی

از کجا می آیی؟ به کجا خواهی رفت؟(افشین یداللهی)

 

از کجا می آیی؟
به کجا خواهی رفت؟
تو که هر بار می آیی بیرون
خاطرت نیست چرا آمده ای
توی کیف پولت
یک نشانی بگذار
یا شماره تلفن
تا کسانی که تو را می یابند
به عزیزان تو که دل نگران
پی تو می گردند
خبر یافتنت را بدهند
یک نشانی بگذار
یک 
نشانی
بگذار

 


افشین یداللهی

دیگر به عمق ِ فاجعه راهی نمانده است(افشین یداللهی)

دیگر به عمق ِ فاجعه راهی نمانده است
حتی مجالِ گفتن ِ آهی نمانده است

با کوله باری از شبِ آئینه های نور
اکنون رسیده ام به پریشانی ِ بلور

وقتی بلوغ ِ دغدغه ها هم سِتَروَن است
تنها یقین ِ گم شده، باور نکردن است

 

افشین یداللهی

گاهی مسیر جاده، به بن بست می رود(افشین یداللهی)


گاهی مسیر جاده، به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه، از دست می رود

گاهی، همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی، غریبه ای، که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود

اول، اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر، خلاف آنچه که گفته است، می رود

واااای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرچند مضحک است و (هه) پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایق مان هست، می رود

گاهی، کسی نشسته، که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست، می رود

اینجا، یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری، همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها، که قیمت قد کمان ماست
تیری است بی نشانه، که از شست می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده، به بن بست می رود

واااای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایق مان هست، می رود

 

افشین یداللهی


ترانهء "بُن بست" از آلبوم "نهان مکن" ء
شاعر:افشین یداللّهی/ملودی:علیرضا عصار/تنظیم:شهرداد روحانی
اجرا: ارکستر سمفونیک لندن

یا تظاهر می کنیم، یا هموُ دوُر می زنیم(افشین یداللهی)

 

یا تظاهر می کنیم، یا هموُ دوُر می زنیم، یا به هم دروغ می گیم
به هزار و یک دلیل، که یکیش مصلحته، ما به هم دروغ می گیم

اولی رو که می گی، دومی راحت تره، سومی خودش میاد
چارمی حال میده و پنجمی عادت می شه، بعدشم میری به باد

وقتِ گفتن ِ دروغ، بعضیا خونسردن وبعضی بیقرار می شن
اگه خوب نگاه کنی، گاهی گریه دارن و گاهی خنده دار می شن


افشین یداللهی

مرابی میل ِمن،ایجادکردی(افشین یداللهی)

مرابی میل ِمن،ایجادکردی
گمان کردی که من راشادکردی؟

نبودم،پس به یادت هم نبودم
چه می خواهی که از من یادکردی؟

به من جان دادی وفرمانِ سجده
طلب را زود استردادکردی

چه کارم با زن وعشق وغزل بود؟
تو با حوا مرا ارشادکردی

به من بامنع ِلذّت،حرص دادی
مرامحروم ِمادرزادکردی

ببین فرزندِآدم،نسل ِجنگ است
تو باقابیل هم بیدادکردی

مرادرحصر ِآبادان شکستی
توخرمشهررا آزادکردی

صدایی زیر ِاکسیژن به من گفت
توروی دست دنیا بادکردی


افشین یداللهی

همه می دانند خورشید، با نور دشمن است(افشین یداللهی)

 

همه می دانند
خورشید، با نور دشمن است
سالهاست می خواهد روز را ریشه کن کند
اما نمی تواند
و تاریکی
مدتهاست با شب می جنگد
تا روشنایی را همیشگی کند
ولی
ماه ِ روسیاه و مُشتی ستاره ی تیره دل
این فریب خوردگانِ ناچیز ِ خورشید
نمی خواهند
*
تاریکی ولی، بر شب پیروز می شود
این، سرنوشتِ موعودِ آسمان است
همه می دانند......ء

 

افشین یداللهی

تقویم شب وحادثه،تعطیل ندارد(افشین یداللهی)

تقویم شب وحادثه،تعطیل ندارد
این آیهءبی معجزه،تاویل ندارد

کی اشک کندضایعه راجنس حماسه؟
تمساح بجز فاجعه،تمثیل ندارد

دیریست برادربه برادرنکندرحم
هرطایفه ای،اینهمه قابیل ندارد

دنیافقط آبستن نامردی وکینه ست
انگارفلک،نطفهءهابیل ندارد

درمسخ ِنگاهی که نه خواب است ونه بیدار
تاثیرنفس،ارزش تحلیل ندارد

چون عاقبت عشق،نه کفراست ونه ایمان
ابلیس،دراغفال توتعجیل ندارد

سردرگمی ازماست ولی قصهءآدم
قرآنی وتوراتی وانجیل ندارد


افشین یداللهی

میون مرگ و زندگی پر از هراس رفتنم(افشین یداللهی)


مناجات
میون مرگ و زندگی پر از هراس رفتنم
یه روح زخمی که دیگه چیزی نمونده از تنم

من از خودم فراریم تو لحظه های بیخودی
مثال آیینه با منه تا تو نگاه من شدی

تموم سختی سفر همین سوال ساده بود
انگار کسی از آخر جاده خبر نداده بود

با اینکه تو وسوسه ها رو شده دستم پیش تو
واسه ندیدن دلم، چشمامو بستم پیش تو

هر جا هوس های منو رو حق آدما گذاشت
به آرزو رسیدنم برای من فایده نداشت

وقتی فریب آدما اول فریب خودمه
تموم زخمی که زدم آخر نصیب خودمه



افشین یداللهی

خواننده قاسم افشار 

تیتراژ متن سریال کمکم کن 

خدا،به من، "خلیفه اش" ،هر چه سپُرده،سوختم (افشین یداللهی)


خدا،به من، "خلیفه اش" ،هر چه سپُرده،سوختم
بی همه چیز ِ عالَمَم، من همه را فروختم

نقض ِ غَرَض منم اگر واژه سکوت می کند
خُدعه به عرش می رسد، عرش سقوط می کند

افشین یداللهی

 

وطنم ای شکوه پابرجا(افشین یداللهی)



وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن

گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران‌ها

رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد

دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود

وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست

می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست


افشین یداللهی

خواننده سالار عقیلی

 آهنگساز:بابک زرّین

خاطراتی که از هم نداریم (افشین یداللهی)



خاطراتی که از هم نداریم

کجای تقدیرمان گم شده اند

که تو هم پیدایشان نمی کنی؟
کِی می خواهی قرار بگذاری

تا با هم، دنبالِ خاطراتمان بگردیم؟

 

افشین یداللهی

آفتاب پرست می داند چطور از آفتاب (افشین یداللهی)




آفتاب پرست

می داند

چطور از آفتاب استفاده کند
هیچ آفتاب پرستی

آفتاب را
نمی پرستد


افشین یداللهی