اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

اگه دستم به جدایی برسه(افشین یداللهی)

جدایی


اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط می زنم

از دل تنگ تمومه ادم ها
از شب و روز خدا خط می زنم

اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره ها قیامت میکنم

نمی ذ ارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم

وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید

میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید

قصه جدایی ما آدم ها
قصه دوری ماست از خودمون

دوری من و تو از لحظه عشق
قصه س ادگی گمشدمون

اگه دستم به جدایی برسه
اون از خاطره ها خط می زنم

از دل تنگ تموم آدم ها
از شب و ر وز خدا خط می زنم

اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمی ذارم کسی عاشق نباشه


افشین یداللهی

خواننده  احسان خواجه امیری 

وقتی که چشمت تنهای تنها( افشین یداللهی)


 

وقتی که چشمت تنهای تنها تو بستر اشک خوابش نمیبرد
من با تو بودم، امّا ندیدی

وقتی خیالت پروانه می شد، تا شعله می رفت اما نمی مرد
من با تو بودم، امّا ندیدی

شبی که در قفس باز بود و تو می تونستی بری و آبی بشی
دست کم تا لب تاریکی بیای، مثل یک حادثه آفتابی بشی

موندی و حتی رو اسم پرواز هم خط کشیدی
برای رفتن، من با تو بودم، من با تو بودم، امّا ندیدی

وقتی که چشمات غیر از نگاهت آیینه هم داشت
وقتی نگاهت تا بینهایت یه لحظه کم داشت

چشم انتظار اون لحظه بودم
آیینه دار اون لحظه بودم

امّا ندیدی
من با تو بودم، امّا ندیدی


 افشین یداللهی

من از پشت شبهای بی خاطره( افشین یداللهی)

شب آفتابی 
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم

من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم

تو تعبیر رؤیای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای

تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای

تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی

تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی

مرا با نگاهت به رؤیا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر

دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر

 

  افشین یداللهی

خواننده محمد اصفهانی 


خدا تو را که می ساخت(افشین یداللهی)

خدا
تو را که می ساخت
به رقص فکر می کرد
پیچ و خم تنت
انحنای رقصیست
که خدا با تو تصوّر کرده
بی حرکت هم که باشی
بدنت
رقص مجسّم است
و دیدنت
واجب ترین حرام ِ دنیا


افشین یداللهی

از وقتی تو به دنیا آمدی(افشین یداللهی)

از وقتی
تو
به دنیا آمدی
من
اتفاق افتادم
من
سالها پیش از تو
به دنیا آمدم
تو
سالها پیش از من
اتفاق افتادی



افشین یداللهی

خیال نکن اگر برای کسی تمام شدی(افشین یداللهی)

خیال نکن
اگر برای کسی
تمام شدی
امیدی هست
*
خورشید
از آنجا که غروب می کند
طلوع نمی کند


افشین یداللهی


نذار باور کنم تنهای تنهام(افشین یداللهی )



از نفس افتاده 


نذار باور کنم تنهای تنهام
نمیخوام با کسی غیر از تو باشم

میخوام از خوابی که لحظش یه ساله
برای دیدن روی تو پا شم

نذار باور کنم تنهای تنهام
نمیخوام با کسی غیر از تو باشم

میخوام از خوابی که لحظش یه ساله
برای دیدن روی تو پا شم

اگه تو باشی و دنیا نباشه
میشه با تو همه دنیا رو حس کرد

همه دنیا بیاد و تو نباشی
دلم دق میکنه با این همه درد

تمام زندگیمو زیر و رو کن
که بی تو دلخوشی هامم گناهه

خودت باش و من و دیوانگی هام
فقط با تو دل من رو به راهه

بذار باور کنم اینو که با عشق
حقیقت میشه تو افسانه باشه

میشه افسانه ها رو زندگی کرد
اگه حق با من دیوانه باشه


افشین یداللهی 

خواننده احسان خواجه امیری 

تیتراژ میانی سریال از نفس افتاده 

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست(افشین یداللهی )

تب تلخ 


خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم

تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم
می ‏بینم می ری و می ‏بینی می رم

تو وقتی هستی اما دوری از من
نه می شه زنده باشم ، نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما
تو می دونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می ‏رسیدیم
داره رو دست ما می ‏میره این عشق

تموم لحظه‏ های این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست
خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست
فقط می ‏خواست هم رو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست نیمه ‏مون رو دیده باشیم

 

افشین یداللهی 

خواننده احسان خواجه امیری


تیغ ِ رجز ، فرو بنه ، لاف زدن چه فایده؟(افشین یداللهی)

 

تیغ ِ رجز ، فرو بنه ، لاف زدن چه فایده؟
زخمه به جانِ من بزن ، زخم ِ بدن چه فایده؟

تُهمتِ عشق می زنی ، کیست شریکِ جُرم ِ من؟
در شبِ سردِ سایه ها ، همدم ِ کیست هُرم ِ من؟


افشین یداللهی

این چند ماه که منتظرت بودم(افشین یداللهی)

 

این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن ، زمان ، انتظار
یعنی چه

 

افشین یداللهی

بهار در تقویم از راه رسیده(افشین یداللهی)

بهار
در تقویم
از راه رسیده
نوروز تعطیل است
و ما
آزادانه
پرچم ِ ایران را
روی تخم مرغ
نقاشی می کنیم


افشین یداللهی

وقتی وطن به خون خودش تشنه می شود، (افشین یداللهی)



وقتی وطن به خون خودش تشنه می شود، 

عشق است اگر نصیب رگم دشنه می شود

خون مرا بریز به رگهای میهنم، 
هرگز به حرمت وطنم، دم نمی زنم... دم نمی زنم...


افشین یداللهی

شعر ِ آواز ، در متن ِ سریالِ تبریز در مه
با صدای سالار عقیلی



تو که فک می کنی دنیا تو دستاته(افشین یداللهی)

دعا کن

تو که فک می کنی دنیا تو دستاته
خودت تو دست دنیایی نمیدونی

خیال کردی جهان تا هست تو هستی؟
جهان می مونه اما تو نمی مونی

تو که فک می کنی رنگین ترٍ خونت
از اونا که خدای تو خداشونه

خدارو چی تصور کردی چی دیدی؟
خیال کردی دعاشونو نمی خونه؟

اگه خونی به ناحق ریخت یا اشکی
نمی خشکه نمی میره غزل میشه

غرور و ظلم و بی رحمی یه روز آخر
نه با کینه فقط با عشق حل میشه

دعا کن بار خونو از رو دوش تو
خدا امروز با اشکات برداره

که فردا از چشایی که رو حق بستی
همین خونٍ که جای اشک می باره


افشین یداللهی

از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!(افشین یداللهی)

اسطوره‌ی هرجایی!

از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!
از خاکِ سکون بَرکن! ای تیشه بر این ریشه!

در ترس چه می‌جویی؟ ای مدعیِ غیرت!
در شک و یقین خو کن، با لذتِ این حیرت!

من عاشقِ مطرودم! آواره‌گی‌ام! دودم!
اسطوره‌ی هرجایی، تاریخیِ نابودم!

حرمت‌شکنِ خویشم، آرامشِ تشویشم!
زندیقِ قسم‌خورده، با فاجعه هم‌کیشم!

با وحشیِ چشمانش، الهامِ جراحت شد!
تا قلبِ پرآشوبم، ویران شد و راحت شد!

آتش زد و رقصیدم، با ظلمت گیسویش
من نور شدم دیدم در مسلخِ ابرویش

این شرمِ نجیبانه در واژه نمی‌گنجد!
از شرم گذر کرده، در خانه نمی‌پاید!

طوفانیِ احساسش، خاشاکِ غزل برده
رندانه‌ترین داغش بر قلبِ خدا خورده


افشین یداللهی

همین که پیش هم باشیم،همین که(افشین یداللهی)

پاتوق

همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه
همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم
همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

بازم حس می کنم زنده ام 
بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو 
به کی غیر تو می بستم

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم
که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

همین احساس خوبی که 
دلت سهم منو داده
همین که اتفاق عشق 
برای قلبم افتاده

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم

 

شاعر و خواننده :دکتر افشین یداللهی 
موسیقی : امید کرامتی