-
چند نفر با من دشمن خواهند شد(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 23:19
چند نفر با من دشمن خواهند شد اگر بفهمند آنکه تو را از چنگشان در آورده من بودم؟ همین حالا هم نفرینهای سرگردانشان را دور خودم حس می کنم از این متمدن بازیها که بگذریم در عشق هنوز قانونهای بدَوی حکمفرماست با اینهمه رقیبِ سرسخت چاره ای جز شبیخون نداشتم برای من عشق یعنی پیروزی یا شکست در جنگی نابرابر افشین یداللهی
-
وقتی عاشق نیستم اخبار را دنبال می کنم(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:44
وقتی عاشق نیستم اخبار را دنبال می کنم شعر ِ اجتماعی می نویسم به طرز ِ احمقانه ای عاقلانه رفتار می کنم وقتی عاشقم اخبار را دنبال نمی کنم شعر ِ اجتماعی می نویسم و شعر ِ عاشقانه مرا می نویسد و به طرز ِ عاقلانه ای احمقانه رفتار می کنم افشین یداللهی ژانویه 4, 2012
-
زن می تواند همسر ِ "ماندلا" باشد(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:39
زن می تواند همسر ِ "ماندلا" باشد و روز ِ آزادیِ او همراهِ معشوق ِ جوانِ خود برای چند شب خانه را ترک کند بعد در یک اجتماع ِ رسمی به عنوانِ بانوی اوّلِ مملکت در کنار ِ شوهرش حاضر شود مرد می تواند معشوق ِ همسر ِ کسی باشد که سی سال به خاطر ِ حرمتِ او و همه ی آدم ها از خانواده ی خود دور بوده و خدا می تواند خالق ِ...
-
شرابِ موهایت را(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:37
شرابِ موهایت را از آن سویِ آرزوها و رویاها به من تعارف کرده ای نخورده مست ترین مشتریِ میکده ای بسته ام که حتی از توَهُم ِ بویِ موهایِ بازَت تعادلِ خود را از دست می دهم تعادلی که من را به تو نمی رسانَد افشین یداللهی
-
از ما زشتها توقع ِ پاکدامنی ندارند(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:35
از ما زشتها توقع ِ پاکدامنی ندارند پس ما نجابتمان را کجا عرضه کنیم وقتی زکاتِ "زیبایی" پاکدامنیست ؟ افشین یداللهی
-
یک سالِ تمام با عاشقانه ترین شعرهایم(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:33
یک سالِ تمام با عاشقانه ترین شعرهایم ستایشش کردم او به هر کدام از آنها، فقط یک بار گوش کرد و دیگر سراغشان را نگرفت "عمو زنجیر باف" گفتن ِ یک طوطی از شعرهایی که من برایش می سرودم و می خواندم هیجان انگیزتر بود یا من، بد شعر می گفتم یا طوطی، بهتر از من شعر می خواند یا او، معمولی ترین زنِ دنیا بود * یک سال از...
-
از دور به آتشفشان می ماند(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:21
از دور به آتشفشان می ماند این کوهِ یخ ِ بَزَک کرده، من، سرما زده از فتح ِ او می آیم افشین یداللهی
-
آن که برای فرار از بهشت(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:20
آن که برای فرار از بهشت دنبال ِ بهانه می گشت، روی زمین دنبال ِ مدینه ی فاضله نخواهد رفت خدا هنوز آدم را نشناخته افشین یداللهی
-
آنقدر درگیر ِ من بوده ای که بعد از رفتنم(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:17
آنقدر درگیر ِ من بوده ای که بعد از رفتنم باید تا آخر ِ عمر تظاهر کنی عاشق ِ کسانِ دیگری تظاهر کنی عاشقانه کنارشان می خوابی تظاهر کنی عاشق ِ من شدنت، اشتباه بود تظاهر کنی من، لیاقتِ عشق ِ تو را نداشتم و به دروغ بگویی من دروغ می گفتم و..... خودت می دانی هیچکدام ِ اینها واقعیّت ندارد تو تا آخر ِ عمر درگیر ِ من خواهی بود...
-
دیروز از کدام بذر ِ هفت هزار ساله(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:16
دیروز از کدام بذر ِ هفت هزار ساله روییده ای که خاطره ی هفتاد قرن حادثه را در سکوت به صدای تو سپرده است؟ ... حرف که می زنی انگار همه ی اسطوره های جهان حقیقتِ تمام ِ افسانه های دنیا را روایت می کنند سبزینه ی چهره ات از خونِ عاشقانه های بشریّت سیراب شده که برگهای گیسویت بوسه بوسه زمین را زیر ِ سایه می گیرد از خشونتِ خاک...
-
اعتماد می کنم به لبخندت به حرفت(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:10
اعتماد می کنم به لبخندت به حرفت به بوسه ات وقتی به هیچ چیز اعتماد نیست چاره ای جز اعتماد کردن باقی نمی ماند باید زندگی کرد به همه چیز می شود اعتماد کرد تفاوت، در مدتِ آن است از یک لحظه تا یک عمر باید لحظه لحظه عمر را زندگی کرد افشین یداللهی
-
آنجا که باید صبر می کردم صبر نکردم(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:08
آنجا که باید صبر می کردم صبر نکردم آنجا که نباید صبر می کردم صبر کردم حالا دیگر فقط باید در بی صبریهایم صبر کنم و در صبرهایم بی صبری افشین یداللهی
-
عشق عجیب تر از آن است(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:06
عشق عجیب تر از آن است که در یک زن خلاصه شود و زن غریب تر از آن که در یک عشق شناخته شود افشین یداللهی
-
چطور توانستی کاری کنی(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 14:04
چطور توانستی کاری کنی که به جای دوّم شخص ِ مفردِ عاشقانه دوّم شخص ِ جمع ِ عاقلانه، صدایت کنم؟ حالا هم که رفته ای، سوّم شخص ِ مفرد یا جمع چه فرقی می کند؟ نزدیک شدی، به تنهایی رسیدیم دور می شوی که به جمع برسیم چقدر این کار ِ سخت را، ساده انجام می دهی تو، با ضمیرها بازی می کنی با شخص، کاری نداری افشین یداللهی
-
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 12:13
طعنه خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده یکسره فتح می شوم با تو...
-
تو آمدی و بی آنکه بدانی(افشین یداللهی)
پنجشنبه 29 تیر 1396 12:10
تو آمدی و بی آنکه بدانی خدا با تو برای من یک بغل شعر نگفته فرستاد حالا بنشین و تماشا کن چگونه آیه آیه کتاب رسالت تو را خواهم سرود پیامبر از همه جا بی خبر من افشین یداللهی
-
تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 18:01
تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی که سال هاست رفته تو مالِ کسی نیستی که نیست تو حق نداری اسمِ دردهای مزمنت را عشق بگذاری میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه دست بردار از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق فرصتِ عشق را از تو میگیرد آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد آدمِ تو نیست آدم نیست و تو سال...
-
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 17:54
ققنوس چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم هر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود یک اه همگون می کند تا شهر رنگین تر شود پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت شب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود دستان ما در بند هم دور از تصور...
-
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 17:37
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من...
-
این چند ماه که منتظرت بودم(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 17:05
این چند ماه که منتظرت بودم به اندازۀ چند سال نگذشت به اندازۀ همین چند ماه گذشت اما فهمیدم ماه یعنی چه روز یعنی چه لحظه یعنی چه این چند ماه گذشت و فهمیدم گذشتن، زمان، انتظار یعنی چه افشین یداللهی
-
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 17:02
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده راوی آوارگیام، راه به خانهام بده یکسره فتح میشوم،...
-
گاهی نگاهت آنقدر نافذ است(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:36
گاهی نگاهت آنقدر نافذ است که خودم را نه دیوار پشت سرم را در چشمت می بینم. افشین یداللهی
-
مگر خدا وعده ی گیسوانی مثل گیسوی تو را(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:35
مگر خدا وعده ی گیسوانی مثل گیسوی تو را در بهشت آن هم به برگزیدگانی از نیکوکاران نداده بود ؟ پس تو اینجا چه می کنی ؟ یا خدا بخشنده تر شده یا من رستگار شده ام اما قیامت که نشده تو قیامت به پا کرده ای افشین یداللهی
-
ایران … فدای اشک و خنده تو(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:32
ایران … فدای اشک و خنده تو دل پر و تپنده تو فدای حسرت و امیدت رهایی رمنده تو رهایی رمنده تو ایران … اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند چه عاشقان بینشانی که پای درد تو نشستند کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران … تو ماندی و زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد هزار دل...
-
لبخند بی فایده است(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:25
لبخند بی فایده است کسی که دلت را می خواند به چهره ات نگاه نمی کند و تو در برابر او راهی برای پنهان کاری نداری نترس با رازهایت کاری ندارد کمی مرتبشان می کند آنهایی را که خودت هم ندیده ای نشانت می دهد می بوسدت و منتظرِ دستهایت می ماند و تو در برابرِ امنیتِ او بی دفاع ترین زنِ جهانی افشین یداللهی
-
دوستش داشته باشی و او(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:23
دوستش داشته باشی و او در دو قدمیِ عاشقِ تو شدن این پا و آن پا کند و بگوید عاشقم نکن میخواهم عاقلانه تصمیم بگیرم شاید با آدمِ آسانتری بروم و تو عاشقش نکنی او برود مدتی بعد بیاید و بگوید چرا عاشقم نکردی وقتی میدیدی اینقدر عاقلانه اشتباه میکنم ؟ و تو فقط به دستش نگاه کنی و ندانی اسمِ کاری که کردی چه بود ؟ افشین...
-
لب تو بوسه ی مرا می شناسد(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:20
لب تو بوسه ی مرا می شناسد مثل لب حوا که بوسه ی آدم را با این تفاوت که برای حوا آدم دیگری نبود و برای تو آدم های دیگر بسیارند اما هیچ آدمی برای تو من نمی شود پس هم تو حواتری و هم من، آدم تر و این یعنی ما به بهشت بازمی گردیم افشین یداللهی
-
مردن فقط با مرگ، اتفاق نمی افتد(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:18
مردن فقط با مرگ، اتفاق نمی افتد مردن گاهی همین زندگیست که نه تمام میشود نه شروع ... افشین یداللهی
-
خیال نکن، اگر براى کسى تمام شدى،( افشین یداالهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:15
خیال نکن، اگر براى کسى تمام شدى، امیدى هست! خورشید، از آنجا که غروب مى کند؛ طلوع نمى کند ... افشین یداالهی
-
چشم تو باده ترین جام حلالیست که هست(افشین یداللهی)
چهارشنبه 28 تیر 1396 16:09
چشم تو باده ترین جام حلالیست که هست در مقامی که همان حال محالیست که هست افشین یداللهی