اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

بن‌بست و جاده یکی می‌شود اگر (افشین یداللهی)

 

بن‌بست و جاده یکی می‌شود اگر 
رفتن بدونِ تو هم می‌شود سفر

از ریشه‌ای که دواندم فراری ام 
ای لمسِ دستِ تو بر پیکرم، تبر

از عاشقانِ قسم خورده‌ام نپرس 
از من به جز تو ندارد کسی خبر

مُردن کنارِ تو آمرزشِ من است
ای جمعِ مبهمِ آرامش و خطر

بی‌تو چه نام و نشانی؟ چه حرمتی؟ 
بفروش نامِ مرا و مرا بخَر

یک تارِ مویِ پریشان بیاور و
دنیایِ تیره و تارِ مرا بِبر

بی‌تو نمی‌رسم و با تو می‌رسم 
بن‌بست و جاده یکی می‌شود مگر؟


افشین یداللهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.