مردّدم میان غربت شیطان و قرب جبرائیل
مردّدم میان دست خدا و گلوی اسماعیل
مردّدم میان بوسه و خنجر،میان آتش و گل
رسیده ام به شک قتل و نوازش،به رکعت هابیل
زمین،زمان،کجا،به دور چه می گردد از حدوث و قدم؟
چرا جهان همیشه می رسد از نو به لحظه ی قابیل؟
افشین یداللهی
تا توطئهای دیگر، ای دوست خداحافظ
تا ضربهی کاریتر، ای دوست خداحافظ
مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو
یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ
این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است
من میگذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ
میبخشمت امّا تو، هستی که بمانی با
این کینهی شرمآور، ای دوست خداحافظ
بفروش رفاقت را، من از تو نمیرنجم
بس نیست همین کیفر؟ ای دوست خداحافظ
افشین یداللهی
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
یکسره فتح میشوم، با تو اگر خطر کنم
سایهی عشق میشوم، با تو اگر سفر کنم
شبشکن صد آینه با شب من چه میکنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه میکنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع میکنم ولولهای دوباره کن
با تو چه فرق میکند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
افشین یداللهی
خواننده سامان مطلبی
لطفا اینجا بشنوید
گیاه
از اوّل
گیاه شد
حیوان
از اوّل
حیوان شد
آدم
آخر هم
آدم نشد ...
افشین یداللهی
روایت انسان
خواننده علیرضا قربانی
آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست
این فرصت بی تکرار عشق است معما نیستتا خواب حقیقت را صدگونه روایت کرد
هر قول سکوتش را تعبیر نهایت کرد
ما ساده ترین تفسیر از پیچ وخم عشقیم
با لذت حیرانی همراه غم عشقیم
آنان که در آیینه از هیچ نترسیدند
نادیده ترین ها را در آیینه ها دیدند
می شد سفر دنیا آسانتر از این باشد
آدم به هوس خو کرد تا خسته ترین باشد
در آتش پروانه پرواز نمی میرد
با بستن لب هرگز آواز نمی میرد
تاوان یقین را دوست بی مرگ نمی گیرد
مشتاق فنا اما با مرگ نمی میرد
افشین یداللهی