اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

ایران … فدای اشک و خنده تو(افشین یداللهی)

ایران …
فدای اشک و خنده تو

دل پر و تپنده تو
فدای حسرت و امیدت

رهایی رمنده تو
رهایی رمنده تو

ایران …

اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند

چه عاشقان بی‌نشانی
که پای درد تو نشستند

کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان

ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران …

تو ماندی و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد

هزار دل شکست و اخر
هزارو یک بهانه نو شد

ایران …

به خاک خسته تو سوگند
به بغض خفته دماوند

که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند
به شادی تو خورده پیوند

ایران …

اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند

چه عاشقانه بی‌نشانی
که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند


افشین یداللهی


خواننده سالار عقیلی

وطنم ای شکوه پابرجا(افشین یداللهی)



وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن

گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران‌ها

رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد

دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود

وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست

می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست


افشین یداللهی

خواننده سالار عقیلی

 آهنگساز:بابک زرّین