اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری(افشین یداللهی)



تیتراژ سریال"سه در چهار"
 
زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری
 زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی
با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی
 من و تو هر جا که باشیم،اگه پایین اگه بالا
ممکنه جامون عوض شه،دیر و زود،فردا یا حالا
 زنده ای پس زندگی کن،نگو سخته نگو دیره
بگی ساده اس ساده میشه،بگی سخته سخت می گیره
 دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده
دیروز امرز فردا دنیا با ما بی ما می گرده // می گرده
 زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری
 زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی
با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی
 دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده
دیروز امرز فردا دنیا با ما بی ما می گرده // می گرده
 
شاعر: دکتر افشین یداللهی
خواننده:حمیدرضا ترکاشون
استودیو گرامافون

برای آخرین بار ، خداکنه بباره(افشین یداللهی)

 



برای اولین بار

برای آخرین بار ، خداکنه بباره
تو این شب کویری ، یه قطره از ستاره

همیشه بودی و من ، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی ، برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

چه لحظه ها که بی تو ، یکی یکی گذشتن
عمرمو بردن اما ، یه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه کن ، منو به گریه نسپار
حالا که با تو هستم ، برای اولین بار

برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

دکتر افشین یداللهی
خواننده احسان خواجه امیری

یه شب خواب چشمامو بی خبر برد( افشین یداللهی)

کمربندها را ببندیم

یه شب خواب چشمامو بی خبر برد
به دنیایی از اینجا ساده تر برد

به دنیای گل و نور و ترانه
میون لحظه های عاشقانه

تو تنها دلخوشی تنها امیدی
تو حرفی که نمی گفتم شنیدی

تو با من بودی و من بی تو افسوس
تو خورشیدی و من دنبال فانوس

تو رقص ماه و خورشید و ستاره
خودم رویاتو می دیدم دوباره

میون خواب و بیداری نشستم 
هنوزم پیش چشمای تو هستم


دکتر افشین یداللهی
خواننده فتحعلی اویسی

نه این قرارمون نبود تو بی خبر بری(افشین یداللهی)



پول کثیف

نه این قرارمون نبود تو بی خبر بری
من خسته شم که تو بی همسفر بری
نه این قرارمون نبود من رنگ شب بشم
تو سر سپرده شی من جون به لب بشم

باور نمی کنم این تو خود تویی
این تو که از خودش بی خود شده تویی
باور نمی کنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر میزنی هنوز

وقتی زندونی تو هوس مثل پروازی تو قفس
این رسم همراهی نشد ای هم نفس
وقتی قلبت از من جداست
سرگردونه بی هم صداست
انگار دستت با دست من نا آشناست

باور نمی کنم این تو خود تویی
این تو که از خودش بی خود شده تویی
باور نمی کنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر میزنی هنوز

 


افشین یداللهی

خواننده : احسان خواجه امیری

خستم از لبخند اجباری خستم از حرفای تکراری( افشین یداللهی)

لبخند اجباری 



خستم از لبخند اجباری خستم از حرفای تکراری

خسته از خواب فراموشی زندگی با وهم بیداری

این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی
سرگذشت بی سر انجام گم شدن تو فصل طوفانی

حقیقت پیش رومون بود ولی باور نمی کردیم
همینه روز روشن هم پی خورشید می گردیم

نشستیم رو به روی هم تو چشمامون نگاهی نیست
نه با دیدن نه با گفتن به قلب لحظه راهی نیست

نه با دیدن نه با گفتن به قلب لحظه راهی نیست
این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی

سرگذشت بی سر انجام گم شدن تو فصل طوفانی
من و تو گم شدین انگار تو این دنیای وارونه

که دریاشم پر از حسرا همیشه فکر بارونه
سراغ عشق و میگیریم تو اشک گریه آخر

تو دریای ترک خورده میون موج خاکستر
این همه عشقای کوتاه و این تحمل های طولانی
سرگذشت بی سر انجام گم شدن تو فصل طوفانی


افشین یداللهی

خواننده احسان خواجه امیری

میانِ آغوش های نا امن دنبالِ امنیّت می گردی(افشین یداللهی)

میانِ آغوش های نا امن
دنبالِ امنیّت می گردی
کمی بایست!
خود را در آغوش بکش
تا زمین
کمی آهسته تر بچرخد
تا سرگیجه ات
کمتر شود
شاید دیگر نیازی نباشد
خود را به آغوش کسی بیاویزی
تو
هیچوقت منتظر ِ خودت نبودی
و تا خود را
در آغوش نکشی
آغوش ِ تو نیز
برای کسی امن نخواهد شد
کمی بایست!
خود را در آغوش بکش...

 

افشین یداللهی

بوسیدمت که بفهمی فقط یک بوسه در (افشین یداللهی)

 

بوسیدمت
که بفهمی
فقط یک بوسه در دنیا نیست
که دچارَت می کند
بوسه ای رو کردم
روی بوسه ای که منّتش را می کشیدی
حالا
با دستِ پُر می روی
و بی دلهره ی از دست دادن
از سر ِ بی نیازی
می بوسی اش
این
به عشق
نزدیک تر است


افشین یداللهی

آخر قصمه اما قصه ی آخرم این نیست( افشین یداللهی)

 

آخر قصه


آخر قصمه اما قصه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

آرزوهامو برای خاطراتم دوره کردم
کجای خاطره باید پی آرزوم بگردم

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امنو نمیخوام وقتی موج خطری نیست

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امنو نمیخوام وقتی موج خطری نیست
***
میرسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه
مث نوری که میادو رد میشه از دل شیشه

آخر قصمه اما قصه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امنو نمیخوام وقتی موج خطری نیست

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امنو نمیخوام وقتی موج خطری نیست

 

 افشین یداللهی

از ترانه ی تیتراژ سریال پژمان"

گروه دنگ شو 

دلِ سردرگم ِ تو میونِ این دو راهی(افشین یداللهی)




دلِ سردرگم ِ تو

میونِ این دو راهی

نه می مونه، نه میره
چه کار ِ اشتباهی!

 

دکتر افشین یداللهی

به بهار ِ زودهنگام ِ زمستانی(افشین یداللهی)




به بهار ِ زودهنگام ِ زمستانی

نمی شود اعتماد کرد

آمده
تا شکوفه ها را
سرما
بزند


افشین یداللهی

کدوم خواستن؟ کدوم جنون؟ کدوم عشق؟(افشین یداللهی)

کدوم خواستن؟ کدوم جنون؟ کدوم عشق؟
شاید خیلی از این حرفا دروغه

تا وقتی با هَمیم از عشق می گیم
نباشیم، قولمون حتّی، دروغه

از این عشقایی که زنجیر می شه
هَوَسایی که دامنگیر می شه

می ترسم، چون دلم بی اعتماده
به احساسی که بی تأثیر می شه

مثِ حرفی که نگاهی
نمی گفته و می گفته

اتفاقیه که گاهی
نمی اُفته و می اُفته

حس ِ یخ زدن تو آتیش
حالِ سوختنه، تو سرما

تو بیداری، یه خیاله
یه حقیقته، تو رویا

تو فکرش نیستیم و پیداش می شه
ولی وقتی که باید باشه، می ره

به حال و روز ِ ما کاری نداره
همیشه یا براش زوده یا دیره

نه اینکه عاشقی حالِ خوشی نیست
نه اینکه زندگی بی عشق، می شه

فقط، کاش بین ِ این حسّای مبهم
بفهمم، آخرش چی عشق می شه؟

 


افشین یداللهی
ترانه ی تیتراژ پایانی سریال "زمانه" با اجرای "گروه سِون 7"

دیگر آنقدر شبیه خودت نیستی(افشین یداللهی)

دیگر
آنقدر شبیه خودت نیستی
که از آینه هم کاری بر نمی آید
حالا
گمشده ای هستی
که هیچکس دنبالت نمی گردد
فقط می ماند "خودِ" مزاحم ات
که بعد از مرگ هم
دست از سَرَت برنخواهد داشت
زندانیانِ ابد
از اعدامی ها خطرناکتراند
چون
همیشه احتمالِ فرارشان هست

 

افشین یداللهی

ما نمی دانستیم عموی خودمان زنجیرباف است(افشین یداللهی)

ما نمی دانستیم
عموی خودمان
زنجیرباف است
وقتی بافت
منتظر بودیم آن را پشتِ کوه بیاندازد
یادمان نبود
زنجیر را می بافند
که با زندانی اش
پشتِ کوه بیاندازند
ما
از پشتِ کوه سر در آوردیم
و پدر نیامد
او
با زهری که در گوشش ریختند
همان روزها مرده بود
و تنها خاطره ای که از پدر داشتیم
عمویمان بود
و ما
قرن ها
هم مادر ِ خود بودیم
هم
فرزندِ حرامزاده ی خود
که روزی
عموی زنجیربافمان را
به قصدِ پدر کشی
در زنجیرهای بافته اش
پشتِ کوه می اندازیم
و البته
این
چیزی از حرامزادگی ِ ما
کم نخواهد کرد

 


افشین یداللهی

و اینک زنی حریص تر از من، به عشق(افشین یداللهی)

 

و اینک
زنی
حریص تر از من، به عشق
با تمام ِ آنچه یک زن
برای ساختن و ویران کردن، نیاز دارد
و عطشی گُر گرفته
از سرمای سوزانِ کویری با قانونِ جنگل
در آستانه ی صلحی تن به تن با من
که نتیجه اش
ویرانی ِ جهانی خواهد بود
که عشق را به رسمیّت نمی شناسد
و من
مردی حریص تر از او، به عشق
با دستانِ خالی
و عطشی یخ بسته
از نوشیدنِ شورابه های سراب و هوس
در آستانه ی جنگی تن به تن با خود
که نتیجه اش
آبادیِ خانه ای خواهد بود
که عشق را به رسمیّت می شناسد


افشین یداللهی

من همیشه در صحنه بودم(افشین یداللهی)

من
همیشه
در صحنه بودم
و داستان
همیشه
پشتِ صحنه
در جریان بود


افشین یداللهی