اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

مبدأ تاریخ ِ من این سفر ِ توست(افشین یداللهی)

مبدأ تاریخ ِ من
این سفر ِ توست
فصل های تقویم ِ من
از این به بعد
با سفرهای تو
تغییر می کند
تقویم ِ من
یک ماه دارد
که تویی
وقتی قرار است بیایی
روزها
معکوس می گذرد
وقتی قرار است بروی
روزها
باز هم معکوس می گذرد
تقویم ِ من
معکوس ِ هجریِ قمریست
تقویم ِ من
زندگی ِ توست

 

افشین یداللهی

نمی دونم چه چیزی فرق کرده(افشین یداللهی)

آتشفشان 


نمی دونم چه چیزی فرق کرده
که داری کشف می شی تو نگاهت

کدوم ِ ما، یه جور ِ دیگه س امشب
که می لغزم تو چشم ِ بی گناهت؟

مُرورت می کنم از روز ِ اوّل
همه حال و هواهات مثل ِ پیشه

نمی دونم چه چیزی فرق کرده
که دنیا داره کم کم گرم می شه

همه چی، مثل ِ روزای گذشته س
ولی هیچی مثِ گذشته ها نیست

غریبی می کنم با لحظه هایی
که هیچی مثل ِ اونا آشنا نیست

مثِ آرامش ِ قبل از یه طوفان
فضا آرومه امّا بی ثُباته

زمین کم کم داره می لرزه انگار
از اونجا که شروع ِ ردِ پاته

اگه کوهِ یخ ِ قلبم، دوباره
بشه آتشفشانِ گرمسیری

باید دوری کنی از من، اگر نه
مُذابت می کنم، آتیش می گیری

 

افشین یداللهی

ترانه ای از آلبوم "شاه ماهی"
با صدای "هومن جاوید" و موسیقی "بابک زرّین"

 

آرزوی عشقی همیشگی نیزه ایست(افشین یداللهی)

آرزوی عشقی همیشگی
نیزه ایست
که بر گُرده ام نشسته
و خدا
تَوَهُم ِ عشق را
مثلِ پرده ای سرخ
مُدام، پیشِ چشمم می آورد...
آنها که می بینند
از تکرارِ فریب خوردنم
هیجان زده می شوند
و من
در این میان
نقشی ندارم
جُز:
گاو


افشین یداللهی

هر بار به دردِ هم خوردیم(افشین یداللهی)




هر بار

به دردِ هم خوردیم

داد ِمان در آمد
ما
به دردِ هم نمی خوریم


افشین یداللهی

جبرئیل ِ لبت را نازل کن(افشین یداللهی)



جبرئیل ِ لبت را نازل کن


مَردُم

از من
انتظار ِ وحی دارند

 


افشین یداللهی

بگذار همه چیز، آرام پیش برود(افشین یداللهی)

بگذار
همه چیز، آرام پیش برود
آنقدر که
هیچوقت به پایان نرسیم
بگذار
همه چیز، آرام پیش برود
تا
همیشه
قُلّه ای برای فتح، باقی بماند
بگذار
همه چیز، آرام پیش برود
تا
فرصتی برای بازگشتن، باقی نماند
ما
هر بار
دنبالِ احساسمان دویده ایم
این بار
بگذار
همه چیز
آرام
پیش برود

 


افشین یداللهی

روزی که برای اوّلین بار تو را خواهم بوسید(افشین یداللهی)

روزی که برای اوّلین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کار ِ ناتمامی نداشته باشی
یادت باشد
حرفهای آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی
فکر ِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن
تو
در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری
که شباهتی به خیابان های شهر ندارد
با تردید
بی تردید
کم می آوری


افشین یداللهی

در چند ثانیه، یک شهر کشته شد(افشین یداللهی)

در چند ثانیه، یک شهر کشته شد
نوشید جام ِ خواب، بی زهر کشته شد

گویی زمین غبار، از شانه اش تکاند
چیزی نگفت و رفت، یک لحظه هم نماند

اینجا زمین ِ ماست، با شرطِ حادثه
جاریست زندگی، از فرطِ حادثه

از بس نهیبِ دل، در ما اثر نکرد
تکرار ِ اتّفاق، ما را خبر نکرد

مانندِ هر بهار، پاییز بگذرد
بودن، گذشتن است، "این نیز بگذرد"


افشین یداللهی

تسلیت به هموطنانِ آذربایجانی

سنگک نصفِ قامتِ یک مرد بود(افشین یداللهی)

 

سنگک
نصفِ قامتِ یک مرد بود
نمی دانم
این روزها
مردهایمان بزرگ شده اند
یا
سنگک هایمان، کوچک


افشین یداللهی

رساندنِ دود و غبار ِ غلیظ به حلق(افشین یداللهی)



رساندنِ دود و غبار ِ غلیظ به حلق

دروغ بستن به خدا و پیغمبر...

از کمی دورتر که به تهران نگاه کنی
می بینی
در این شهر
هیچ کس نمی تواند روزه باشد

 


افشین یداللهی

بگذار هیچکس نداند برای تو شعر می گویم(افشین یداللهی)

بگذار هیچکس نداند
برای تو شعر می گویم
حتی خودت
بگذار هیچکس به یادم نیاورد
برای تو شعر گفته ام
حتی خودم
این
اگر برای شاعر خوب نباشد
برای شعر که هست
و امّا تو
صاحبِ آن شعرهایی
چه بدانی و چه نه
و من .....

 

افشین یداللهی

از دلت بپرس مال کیست ؟ تو مال منی (افشین یداللهی)

از دلت بپرس مال کیست ؟ 
تو مال منی 
خودم کشفت کرده ام 
تو با من می خندی
با من گریه می کنی
درد دلت را به من می گویی
دیوانه 
دلت برایِ من تنگ می شود
ضربان قلبت با من بالا می رود
با سکوتم ، با صدایم 
با حضورم ، با غیبتم

تو مال منی 
این بلاها را خودم سرت آورده ام
به من می گویی دوستت دارم 
و دوست داری 
آن را از زبان من 
فقط من بشنوی 
برای که می توانی خودت را لوس کنی ؟
نازت را بخرد
و به تو دست نزند ؟
چه کسی با یک کلمه 
با یک نگاه
دلت را می ریزد ؟
بعد خودش آن را جمع می کند و سرِ جایش می گذارد ؟
چه کسی احساساتت را تر و خشک می کند ؟
اشکت را درمی آورد
بعد پاک می کند ؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی
تا ته آن را نفس می کشد ؟

دیوانه
من زحمتت را کشیده ام ، تا بفهمی هنوز می توانی 
شیطنت کنی ، انتظار بِکشی ، تپش قلب بگیری ، عاشق شوی
تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو حق نداری ، " خودت " را از " خودت " بگیری
من شکایت می کنم از طرف هر دویمان
از تو
به تو
چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند ، دانه می پاشد
تا کلمات مثل کبوتر 
از سر و کول من بالا بروند ؟
چه کسی همان بلاهایی را که من سرِ تو آوردم
سرِ من آورده ؟ 
من مال توام 
دیوانه
زحمتم را کشیده ای
کشفم کرده ای

نترس 
چند سوال می پرسم و می روم
یک : چند سال پیرت کرده اند ؟ 
دو : چند سال جوانت کرده ام ؟ 
سه : از دلت بپرس مال کیست ؟ 
چهار : اگر جایِ خدا بودی ، با ما چه می کردی ؟
پنج : کجا برویم ؟ 
دستت را به من بده

افشین یداللهی

ویرانیِ من، فرصتِ آباد شدن بود(افشین یداللهی)

 

ویرانیِ من، فرصتِ آباد شدن بود
مدیونِ همین عشقِ ستمکار ِ تو هستم

تو دست از این وسوسه بردار، برو ! من
درگیر ِ تو، ناچار ِ تو، بر دار ِ تو هستم


افشین یداللهی

همین امروز که تو نیستی(افشین یداللهی)

همین امروز که تو نیستی
پنجره
سراغ ِ تو را از من می گیرد
آینه
تصویرم را به من نشان نمی دهد
چهره ی تو، در خاطرش مانده
خانه
من را به رسمیّت نمی شناسد
اینجا
سالهای سال را
بی هیچ حادثه ای سپری کرده بود
من
راهِ مقابله با کودتا را نمی دانم
نمی خواهم بدانم
فصلِ گیلاس است
و
من
بالآخره
پیروز شدم


افشین یداللهی

شهر را دچار کرده ای شهوتِ مُسری!(افشین یداللهی)

 

شهر را دچار کرده ای
شهوتِ مُسری!
پایبندیِ پنهانت به من
خیابانها را سردرگم کرده
حالا
فقط
یک خانه
سر ِ جایِ خودش است
برای من
معصومیّت در طوافِ تو
گناهِ مضاعف است
من
به شفاعت ِ اندامت
محتاجم

 

افشین یداللهی