اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!(افشین یداللهی)

اسطوره‌ی هرجایی!

از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!
از خاکِ سکون بَرکن! ای تیشه بر این ریشه!

در ترس چه می‌جویی؟ ای مدعیِ غیرت!
در شک و یقین خو کن، با لذتِ این حیرت!

من عاشقِ مطرودم! آواره‌گی‌ام! دودم!
اسطوره‌ی هرجایی، تاریخیِ نابودم!

حرمت‌شکنِ خویشم، آرامشِ تشویشم!
زندیقِ قسم‌خورده، با فاجعه هم‌کیشم!

با وحشیِ چشمانش، الهامِ جراحت شد!
تا قلبِ پرآشوبم، ویران شد و راحت شد!

آتش زد و رقصیدم، با ظلمت گیسویش
من نور شدم دیدم در مسلخِ ابرویش

این شرمِ نجیبانه در واژه نمی‌گنجد!
از شرم گذر کرده، در خانه نمی‌پاید!

طوفانیِ احساسش، خاشاکِ غزل برده
رندانه‌ترین داغش بر قلبِ خدا خورده


افشین یداللهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.