اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی
اشعار افشین یداللهی

اشعار افشین یداللهی

شعر و ادب پارسی

هر چه فکر می کردی به این زودیها ( افشین یداللهی)

هر چه فکر می کردی
به این زودیها
برای آمدنت راهی وجود نداشت
در حالی که
تو در راه بودی و
خود نمی دانستی
من امّا
خبر داشتم
من
زودتر از تو
به تو گفتم که
در راهی

 

افشین یداللهی

کفّارهء سوگندت ، بر ذِمّهء ایمانم( افشین یداللهی)

 

کفّارهء سوگندت ، بر ذِمّهء ایمانم
این، عهد شکستن،نیست،من پای تو می مانم

با وسوسه صادق باش، یک بوسه مباحم کن
یک لحظه بهشتم را، بی مرگ، فراهم کن

آغوش ِ مرا دریاب، در عصمتِ ما، شک نیست
تاریخ ِ غزل این است، بر دامن ِ ما، لک نیست


افشین یداللهی

آن سو ریسمانی تو را می کشد(افشین یداللهی)

آن سو
ریسمانی تو را می کشد
که به پایت بسته شده
این سو
ریسمانی
که به قلبت.....ء
*
پایت اگر جدا شود
زنده خواهی ماند
قلبت اما.....ء
خودت
می دانی.....ء



افشین یداللهی

تردید کن در هر چه می خواهی(افشین یداللهی)

تردید کن
در هر چه می خواهی
هر قدر که می توانی
تا هر وقت که می دانی
*
تقدیر ِ تو ، تغییر نخواهد کرد
*
من
به کاری که با قلبت کرده ام
یقین دارم


افشین یداللهی

چه کرده ای؟ که از پشت فرسنگها و سالها فاصله( افشین یداللهی)

 

چه کرده ای؟
که از پشت فرسنگها و سالها فاصله
بی آنکه ببینمت،
بی آنکه لمست کنم،
بی آنکه هرگز بوسیده باشمت،
از آن ِ تو شدم،
متعهدترین لااُبالی ِ دنیا،
احساس می کنم بکارت ِ ذهنم، در حال ِ ترمیم است،
به کارت می آیم؟


افشین یداللهی

شبها تا در آغوش ِ خالیَم تصورت نکنم(افشین یداللهی)

شبها
تا در آغوش ِ خالیَم تصورت نکنم
خوابم نمی برد
و صبحها
تا بوسه ات را بر گونه ام تصور نکنم
بیدار نمی شوم
مدتهاست که
شبها نمی خوابم و
صبحها بیدار نمی شوم
نمی خواهم تصورت کنم
تا
خودت بیایی...


افشین یداللهی

تیغ ِرجزفرو بنه،لاف زدن چه فایده؟(افشین یداللهی)

 

تیغ ِرجزفرو بنه،لاف زدن چه فایده؟
زخمه به جان من بزن،زخم بدن چه فایده؟

تهمت عشق می زنی،کیست شریک جرم من؟
در شب سردسایه ها،مرهم کیست هرم من؟

خون گلوی کینه را،در رگ من روانه کن
تلخ ترین کنایه را،بوسهءعاشقانه کن

نیزه،بهانه ای شده،رقص کبوترانه را
اهل قفس نبوده ام،تا نکُشم ترانه را

خانه خرابم و خوشم،از چه بترسم؟ ازخطر!؟
سقفِ ستاره را ببین،خانه به خانه ام مبر


افشین یداللهی

کیست قراول ِ غزل؟ شاعر ِ شورشی منم(افشین یداللهی)



کیست قراول ِ غزل؟ شاعر ِ شورشی منم

مثل ِ سکوت ِ آینه، آمده ام که بشکنم

آمده ام، به خاطرت، یک تنه کودتا کنم
دولت ِ عاشقانه را، با تو مگر ، به پا کنم


افشین یداللهی

شاید وقتی تو می رسی نباشم(افشین یداللهی)


امشب شب مهتابه 

شاید وقتی تو می رسی نباشم

که دستاتو توی دستام بگیرم

نمی دونی چه حالی ام از این که
همون روزی تو می رسی که می رم

به قدری چشم براهت بودم که می شد
تموم جاده ها رو تو نگام دید

همه دل شوره ی دریا رو می شد
تو مرداب زمین گیر چشام دید ..

همیشه اشتیاق مبهمی هست
واسه اون که بایدبی‌تاب باشه

غروب ها که دلم می گیره می گم
شاید امشب شب مهتاب باشه

 

افشین یداللهی

خواننده احسان خواجه امیری

یک بارمومنانه به شوقم نگاه کن(افشین یداللهی)

یک بارمومنانه به شوقم نگاه کن
امشب برای آخرت خودگناه کن

کاری خلاف شرع نکن،یاخلاف عرف
تنهابه حکم هردو،مراروسیاه کن

این،غیرممکن است،ولی باتوممکن است
خورشیدرا،بتاب وپریشان ماه کن

عریان شوازحجاب وبیاتایقین من
خودرامیان بسترمن بی پناه کن

من پاسخ خدای تورامی دهم،نترس
شب رابرای وسوسه ام روبه راه کن

بی نقص اگرگناه کنی،جزصواب نیست
پس،وقت اشتباه،درست اشتباه کن


افشین یداللهی

در آغوش ِ من هستی و نیستی(افشین یداللهی)

 

در آغوش ِ من هستی و نیستی
تو در این بدن هستی و نیستی

تو با روح ِ آواره ات گم شدی
که در لمس ِ تن هستی و نیستی

نرفتی ولی ماندنت رفتن است
تو پیمان شکن هستی و نیستی

گرفتار ِ مردانگی مانده ام
تو گفتی که زن هستی و نیستی

من امروز اگر می روم ، سالهاست
که تو پیش ِ من هستی و نیستی



افشین یداللهی

این،یک جنون منطقیست که می خواهمت هنوز(افشین یداللهی)


این،یک جنون منطقیست که می خواهمت هنوز
حسی به غیرِعاشقیست که می خواهمت هنوز

شاید فریب آینه ست که تکرارمی شود
این هم دروغ صادقیست که می خواهمت هنوز

تا مرز لمس جسم توست حضور کویریت
حتما دلت شقایقیست که می خواهمت هنوز

وقت گرفتن دلیست که از من ربوده ای
شوق قصاص سارقیست،که می خواهمت هنوز

هنگام انتخاب توست،اگرخواستی بمان
این آخرین دقایقیست که می خواهمت هنوز -


افشین یداللهی

دکلمه عاشقانه شعر افشین یداللهی با صدای سامان کجوری

تقویم من و حادثه تعطیل ندارد(افشین یداللهی)


تقویم من و حادثه تعطیل ندارد
این آیه ی بی معجزه تاویل ندارد

تفسیر نکن فاجعه ها را به حماسه
تمساح به جز دلهره تمثیل ندارد

این جمع پراکنده اگر ایل ندارد
دلبستۀ نامست که فامیل ندارد

دیریست برادر به برادر نکند رحم
کو طایفه ای کین همه قابیل ندارد ؟

آن سوی نگاهی که نه خواب است و نه بیدار
ابهام خیـال، ارزش تـحلیل نـدارد

این قیمت نام است که با ننگ شکسته
هر جایی بی وسوسه فامیل ندارد

چون عاقبت عشق نه کفر است و نه ایمان
ابلیس در اغفال تو تعجیل ندارد

سردرگمی از ماست ولی قصه آدم
قرآنی و توراتی و انجیل ندارد


افشین یداللهی

برعکس بهارا که چند ساله بهاری نیست(افشین یداللهی)

برعکس بهارا که چند ساله بهاری نیست
پاییز هنوز با ماست ، پاییز شعاری نیست

پاییز هنوز سرخه ، پاییز هنوز زرده
مثل یه درخت سبز با ریشه ی تب کرده

این فصل ُ که میشناسی ، می خنده و می باره
احوالشو می بینی ، معلومه جنون داره

دیوونه ی دیوونه س ، زنجیری ِ زنجیری
یا حالت ُ میگیره ، یا حسش ُ میگیری

یه تلخی ِ شیرینه ، یه حسرت ِ با لذت
یه دوره ی ممنوعه س ، یه لذت ِ با حسرت

پاییز هنوز فصل روزای پریشونه
پاییز هنوز با ماس ، برگاش تو خیابونه

 

افشین یداللهی

 

جاری شد ساغر شب از رخ مهتاب (افشین یداللهی


عشق گمشده

جاری شد ساغر شب از رخ مهتاب
می پیچد بوی خزان بر دل بی تاب

شام من ، بی تو ، بی سحر مانده
داغ من ، بی تو ، بی شرر مانده

دل خسته از شب ، افتاده از پا
کی میرسد باز ، میلاد فردا

خاکستر شب ، بر سینه برجاست
ققنوسی از نور ، در سایه پیداست...


افشین یداللهی


تیتراژ سریال عشق گمشده فکر کنم سال 82 یا 83 بود
با صدای امیرحسین مدرس
یادش بخیر !!


لطفا اینجا بشنوید