یک فرصتِ طولانی از چشمِ تو میخواهم
آن روز تو خواهی گفت: میفهمم و همراهم
آن روز تو میگویی: عاشق شدهای، امّا
از وسوسه میترسی، از بوسهی ناگاهم
من دستِ تو را آن روز در دست نمی گیرم
جز با همهی شرمم، شعرم، نفَسم، آهم
شب حادثهای قطعیست در بسترِ این دنیا
من چاره ندارم جز، همبستریِ ماهم
با تو همهی دنیا یک فرصتِ کوتاه است
بگذار غزل باشد این فرصتِ کوتاهم
افشین یداللهی