دیوار یقین وسعت زندان خودم بود
پای سفرم بسته ی دستان خودم بود
انجا که به ایمان کسی خرده گرفتم
هیهات که سستی ایمان خودم بود
هربار که حرمت شکنی کرده ام اخر
فهمیده ام از حال پریشان خودم بود
خشتی اگر از خانه ی بیگانه ربودم
اور به کاشانه ویران خودم بود
دل کم نشکستم که نبازم ولی انگار
بازنده دل تنگ و پشیمان خودم بود
روزی که از اغاز کسی شاد نبودم
اغاز شب غصه و پایان خودم بود
افشین یداللهی